جاي خوشحالي است که بعد از يک وقفه چندساله، بار ديگر جشنواره بينالمللي فيلم «وارش» در ارديبهشت 1398 برگزار ميشود؛ جشنوارهاي که ماهيت و هويت سينمايي آن با محوريت و گفتماني فرهنگي گره خورده است و تلاش ميکند به مسأله مهم «فرهنگ عامه» در عرصههاي فيلم کوتاه داستاني، مستند و پويانمايي بپردازد.
آنچه بيش از هر چيز اين جشنواره را در کانون توجه اهالي فرهنگ و هنر قرار ميدهد و در واقع آن را خاص ميکند، توجه و اهتمامي است که به «فرهنگ عامه» به عنوان محور جشنواره دارد؛ محوري که ميتواند حلقه وصل سينما با علوم انساني، خاصه مردمشناسي و مطالعات فرهنگي شود. واقعيت اين است که امروزه در دپارتمانهاي هنر و علوم انساني جهان شاهد رويکردها و پارادايمهاي علمي تازهاي هستيم که در حوزههاي مطالعات بينرشتهاي فعاليت ميکنند که حاصل اين همکاري، آوردههاي نظري و عملي ارزشمندي بوده است که از ظرفيت و ظرافت زبان سينما در رشد و توسعه فرهنگي بهره ميبرد.
امروزه در علوم اجتماعي جديد شاهد توجه بسيار جدي و عميق به مطالعه و پژوهش فرهنگ عامه هستيم و در دانشگاههاي علوم اجتماعي ايران نيز بهويژه در رشتههاي جامعهشناسي و مردمشناسي به اين مقوله توجه جدي صورت گرفته است. واقعيت اين است که سينما يکي از بهترين و مؤثرترين ابزارهايي است که ميتواند به بازنمايي فرهنگ عامه بپردازد و به غنا و استحکام آن کمک کند. براي فهم و تبيين بهتر اين مهم بايد به نسبت «فرهنگ عامه» و «سينما» پرداخت. اول اينکه سينما به عنوان يک هنر عامهپسند در جهان شناخته ميشود به اين معنا که عموم جامعه و طيفهاي مختلف با آن ارتباط برقرار ميکنند و از آن تأثير ميپذيرند. اين البته به معناي اين نيست که خواص و نخبگان جامعه نسبتي با سينما ندارند؛ که سينما امروزه به عنوان يکي از جديترين کنشهاي روشنفکرانه مورد توجه است. تأکيد بر سويه عامه بودن سينما نه به معناي عوامزدگي که به معناي عمومي بودن آن است.
امروزه بهترين زبان براي تعامل با افکار عمومي، سينماست و چهبسا بتوان سينما را يک زبان عمومي تصويري دانست که از طريق آن ميتوان با مردم دنيا وارد گفتوگو شد. از سوي ديگر از طريق سينما ميتوان فرهنگ عمومي جوامع مختلف را به تصوير کشيد و به نمايش گذاشت. بسياري از شناختهايي که مردم جهان از فرهنگ و تمدن يکديگر دارند از طريق تماشاي فيلمها حاصل شده يا معرفي و شهرت بسياري از سنتها و آيينهاي بومي جوامع در سطح بينالمللي از طريق قاب سينما صورت گرفته است. چه بسيار مستندها و فيلمهاي کوتاهي که به معرفي يک سنت يا آيين و هر آنچه فرهنگ بومي و قومي را تشکيل ميدهند پرداختهاند و نقش مهمي در صيانت و حفظ ميراث فرهنگي داشتهاند؛ مثلاً همين جشن عيد نوروز يا مراسم چهارشنبهسوري خودمان از طريق پرداختهاي تصويري به مردم جهان معرفي شدهاند.
فرهنگ عامه واجد ظرفيتهاي دراماتيک بالايي است که رجوع به آنها ميتواند بخشي از کاستيهاي محتوايي سينماي ما بهويژه در بخش فيلمنامه را جبران کند و به آن خوراک برساند. در اين زمينه، فيلمهاي مستند و کوتاه ميتوانند نقش مهمتري از سينماي داستاني داشته باشند؛ مستندهايي که به مظاهر و جلوههاي گوناگون فرهنگ عامه پرداختهاند مورد توجه مخاطب واقع شدهاند و هم قابليتهاي اجتماعي آن را يادآوري کردهاند و هم به شناخت اقوام ايراني از يکديگر کمک کردهاند. جشنواره فيلم «وارش» از اين رو اهميت دارد که يک جشنواره موضوعي و محتوايي است و ميتواند ساير بخشهاي فرهنگي کشور را فعال کند. امروزه در ميان پژوهشگران و محققان علوم انساني و اجتماعي، علاقهمندان زيادي به سينما وجود دارند که اين جشنواره و رويکرد و کارکرد آن ميتواند به حلقه وصل آنها بدل شود. شکاف بين دانشگاهيان و سينماگران يکي از ضعفهاي بزرگ ماست که اين جشنواره ميتواند نقش مهمي در کاهش اين فاصله داشته باشد. تقويت و حمايت از آثار و فيلمهايي با محوريت مردمشناسي با تأکيد بر موضوع فرهنگ عامه از مهمترين اهداف اين جشنواره است که در سه حوزه سنتهاي گفتاري، رفتاري و زيستي دنبال ميشود. در سنتهاي گفتاري، فيلمهايي با محوريت برگزاري آيينها و جشنهاي ملي و مذهبي، آداب و رسوم، عرف و عادات و بازيهاي عاميانه، در سنتهاي رفتاري، فيلمهايي با محوريت قصههاي عاميانه، داستانهاي اخلاقي، حکمتآميز و عاشقانه يا لالاييها، آواها و نواها، ترانهها، مرثيهها، اشعار بومي، افسانههاي کهن و مثل و تمثيل و... در سنتهاي زيستي، فيلمهايي با محوريت معماري بومي، شيوههاي توليد در زندگي کشاورزي، دامداري و صيادي و بهرهبرداري از جنگل، صنايع دستي و دستبافتهها و پوشاک، فرهنگ غذاهاي بومي، و بازار و مبادله به عنوان محورها و موضوعات جشنواره هستند که در ذيل آن ميتوان شاهد توليد آثاري بود که فرهنگ عامه را در يک لوکيشن بزرگ به نام جغرافياي ايران به قاب تصوير درميآورند و بازنمايي ميکنند.
در واقع جشنواره وارش با رويکرد تخصصي که دارد به رشد و بالندگي فرهنگ عامه در سينماي ايران کمک ميکند که آثار و برکات آن فقط به سينما و روي پرده ختم نميشود بلکه به تقويت و غناي فرهنگ بومي در سطح اجتماعي و کلانتر کمک ميکند. جشنواره وارش ميتواند فيلمنامهنويسان، کارگردانها، مستندسازها و همچنين انيميشنسازها را متوجه قابليتهاي دراماتيک و نمايشي نهفته در دل فرهنگ عامه ايراني کند و سينما را به عنوان عنصر آگاهيبخش و فرهنگساز قوام ببخشد. اگر چرخش گفتماني را که در دانش علوم اجتماعي رخ داده است به چرخه توليد محتوا در سينما تعميم دهيم ميتوان از سينما و اشکال مختلفش همچون مستند و فيلم کوتاه در جهت بازشناسي، بازتعريف و بازسازي فرهنگ عامه استفاده کرد؛ به اين معني که امروزه روايتهاي کلان در تحقيقات علوم انساني فرو ريخته است و توجه به روايتهاي خُرد اهميت پيدا کرده، به طوري که مطالعه تجربههاي زيسته و روزمره زندگي به سوژه پژوهش بدل شده است. بر اين مبنا فرهنگ عامه ديگر يک امر پيشپاافتاده و سطحي نيست بلکه عنصر اصلي تشکيلدهنده فرهنگ و تمدن است. با ارجاع به اين گفتمان ميتوان رويکرد جشنواره «وارش» را در توجه به فرهنگ عامه در سينما، حرکت در جهت گفتمان امروز علوم اجتماعي دانست. پس اين جشنواره ميتواند همه آنهايي را که در رشتههاي مختلف به فرهنگ عامه علاقه و گرايش دارند و در اين زمينه فعاليت ميکنند گرد هم بياورد و به خوانش و بازنمايي اين مقوله در بستر سينما کمک کند. بر اين مبنا بايد جشنواره «وارش» را فراتر از يک مناسبت سينمايي به عنوان يک جشنواره فرهنگي جديتر گرفت و نتايج اين اهتمام را در توليد محتواي غنيتر و توليدات سينمايي مطلوبتر جستوجو کرد؛ جشنوارهاي که ميتواند افق تازهاي به روي فرهنگ و تمدن ايراني بگشايد و بازتاب جوشش و درخشش آن باشد.
رضا صائمي